گزارش خطا در معنی کلمه 'royalty'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: حق‌ التالیف‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: حق امتیاز

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: حق‌ الامتیاز

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: حق‌ الاختراع‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: اعضای‌ خانواده‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun money paid to an author, etc. ADJ. advance VERB + ROYALTY pay | earn, get, receive | charge ROYALTY + NOUN cheque, payment PREP. in ~s She earns a lot in royalties. | ~ from/on He has received royalties on previous inventions. PHRASES an advance on royalties members of the royal family ADJ. minor PHRASES in the presence of royalty She behaved as if she were in the presence of royalty.

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: noun kings: We were treated like royalty.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :