گزارش خطا در معنی کلمه 'justified'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: توجیه‌ شده‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

2 عمومی:: هم‌ تراز

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

english

1 general::   adj. VERBS be, feel, prove, seem ADV. amply The suspicion proved amply justified. | completely, entirely, fully, perfectly, quite, totally | hardly | partially, partly | clearly | easily, readily a logical and easily justified decision | economically, financially, legally, morally, rationally, scientifically, theoretically Can her actions be morally justified? PREP. in She felt fully justified in asking for a refund.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :