گزارش خطا در معنی کلمه 'futile'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: باط‌ل‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: بیهوده‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: بی فایده

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: بی‌ فایده‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: بی‌ اثر

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: پوچ‌

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: عبث‌

شبکه مترجمین ایران

8 عمومی:: بیهوده

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: noun having no useful result: It is futle to try to make them change.

Simple Definitions

2 general::   adj. VERBS be, prove, seem | consider sth, describe sth as The president described these activities as futile. ADV. absolutely, completely, quite, totally, utterly an utterly futile struggle for justice | largely, rather | apparently, seemingly | ultimately Their attempts were impressive but ultimately futile.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :