گزارش خطا در معنی کلمه 'cushion'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 کشاورزی:: توده ای از پرها

اصطلاحات پیشنهادی دکتر حسن مهربانی یگانه

2 عمومی:: مخده‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: نازبالش‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: وسیله‌ای‌ كه‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: متكا

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: كوسن‌

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: زیرسازی‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: noun pad: It's comfortable to sit on a cushion.

Simple Definitions

2 general::   noun ADJ. plump, soft He sank back into the soft cushions of the sofa. | sofa VERB + CUSHION plump (up) She plumped up the sofa cushions before the guests arrived. CUSHION + NOUN cover PREP. on a/the ~ I rested my elbow on a cushion.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :