گزارش خطا در معنی کلمه 'cuisine'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: خوراك‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: غذا

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: دست‌ پخت‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: روش‌ اشپزی‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. excellent, fine, superb | local, regional We sampled the local cuisine. | traditional | haute, nouvelle | French, Italian, etc. VERB + CUISINE offer, serve The hotel has a large dining room serving superb local cuisine. | sample, try PHRASES a standard of cuisine

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :