گزارش خطا در معنی کلمه 'cripple'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: عاجز

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: لنگ‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: چلاق‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: لنگ‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: فلج‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: زمین‌ گیر

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   verb injure ADV. for life, permanently As a child she contracted polio and was crippled for life. PHRASES be crippled with He's eighty and crippled with arthritis. | leave sb crippled The disease left him crippled. damage ADV. financially The industry has been financially crippled by these policies.

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: verb paralyze: Lack of power will cripple industry.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :