گزارش خطا در معنی کلمه 'فاقد'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

english

1 general:: missing

transnet.ir

2 Law:: someone having lost something or bereaved of a relative, opposite of واجد

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

3 Law:: widow

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

4 Law:: woman bereft of her son

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

5 Law:: always pronounced with the terminal ‘e’ sound : فاقِدِ without; lacking; wanting; devoid of; void of (sth); completely lacking in (sth); missing; bankrupt of (bankrupt of all merciful feelings( (to be bankrupt of compassion( (bankrupt in good manners(

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :