گزارش خطا در معنی کلمه 'bust'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: (ing- de) مجسمه‌نیم‌تنه‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: سینه‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: انفجار

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: بالاتنه‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: bust up mainly US informal to end a relationship after an angry argument • She's bust up with Carlo.

Cambridge-Phrasal Verbs

2 general:: In addition to the idioms beginning with BUST, Also see BREAK (BUST) ONE'S ASS; GO BROKE (BUST).

American Heritage Idioms

3 general:: noun statue of head and shoulders: A bust of Mozart sat on the piano. noun woman's bosom: The lady was known for her ample bust.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :